شماره ٢٦٤: هرچه پيدا وهرچه پنهان است

هرچه پيدا وهرچه پنهان است
جمله دريک وجود انسان است
طلب آن اگر کني اي دوست
ازخودش مي طلب که اين آن است
کنج دل گنج خانه عشق است
خانه بي گنج کنج ويران است
عاشقانه به ذوق مي نالم
در دلم درد وعشق درجان است
کفر زلفش به جان خريدار است
هرکه او بنده مسلمان است
عاشق ار جان فداي جانان کرد
جان فدايش کنم که جانان است
در خرابات سيد سرمست
ساقي بزم مي پرستان است